کد مطلب:77527 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:112

خطبه 043-علت درنگ در جنگ











و من كلام له علیه السلام

یعنی از كلام امیرالمومنین علیه السلام است:

«و قد اشار علیه اصحابه بالاستعداد لحرب (اهل الشام) بعد ارساله الی معاویه جریر بن عبدالله البجلی»

یعنی اشاره كردند بر او علیه السلام اصحاب او به استعداد از برای حرب اهل شام، بعد از فرستادن به سوی معاویه، جریر بن عبدالله بجلی را. یعنی اصحاب امیر علیه السلام، بعد از فرستادن جریر به سوی معاویه، از قراین و امارات، ظن قوی حاصل كردند كه معاویه اطاعت نخواهد كرد و به این جهت اشاره بر امیر علیه السلام كردند كه رای و تدبیر در استعداد حرب اهل شام است و معاویه اطاعت ترا نخواهد كرد. و امیر علیه السلام در جواب گفتند كه من نیز می دانم:

«اما ان استعدادی لحرب اهل الشام و جریر عندهم، اغلاق للشام و صرف لاهله عن خیر ان ارادوه.»

یعنی به تحقیق كه مستعد گردیدن من از برای جنگ اهل شام و حال آنكه جریر فرستاده ی من در نزد آنها باشد، در حجت بر روی اهل شام بستن است و برگردانیدن مر اهل شام است از خیر، اگر اراده ی طاعت داشته باشند. یعنی قصدم فتح باب حجت و اتمام آن است بر اهل شام كه راه سخنی نداشته باشند و پیش از آمدن جواب از جریر، در رد و قبول، حجت حرب بر آنها تمام نیست و خواهند گفت كه اقدام تو بر حرب ما را ملزوم ساخت بر رد و الا قبول می كردیم امر تو را.

«و لكن قد وقت لجریر وقتا لا یقیم بعده الا مخدوعا او عاصیا.»

یعنی آری به تحقیق كه تعیین كرده ام از برای جریر وقتی را كه اقامه و درنگ نكند بعد

[صفحه 306]

از آن وقت در شام، مگر آنكه گرفتار خدعه و مكر معاویه شده باشد و محبوس او بشود یا عاصی بشود.

«و الرای عندی مع الاناه فارودوا»

یعنی رای من در تانی و آرام است، پس شما نیز مهلت را اختیار كنید تا خبری از جریر برسد.

«و لا اكره لكم الاعداد»

یعنی و كراهت ندارم اعداد و مهیا شدن شما را از برای جنگ و شما آماده باشید در اراده ی جنگ، لكن اظهار آن به بیرون رفتن و جمع آوردن لشگر دور از صلاح است، اما آماده و مصمم بودن منافی با تدبیر و صلاح نیست.

«و لقد ضربت انف هذا الامر و عینه و قلبت ظهره و بطنه، فلم ارلی الا القتال او الكفر،»

یعنی زدم بینی این امر و تدبیر را و چشمش را، یعنی در این تدبیر آنچه را كه بایست استشمام بكنم از قراین احوال خصم بوئیدم و فهمیدم و آنچه را كه بایست به چشم ببینم از افعال خصم دیدم و دانستم و برگردانیدم ظاهر و باطن امر و تدبیر را و اطراف و جوانب را، كما هو حقه، نگاه كردم پس ندیدم چاره را الا قتال و جنگ با معاویه، یا ترك قتال واجب حتمی و كفر را و ثانی كه در من ممتنع است، پس البته بدانید كه ملتزم شده ام قتال و جهاد را.

«انه قد كان علی الامه وال احدث احداثا و اوجد الناس مقالا، فقالوا ثم نقموا فغیروا.»

یعنی به تحقیق كه بود عثمان بر امت والی و حاكم و احداث و اختراع كرد در دین بدعتهای چند را كه مشهور و معروف است و گردانید از برای مردم به تقریب آن بدعتها راه گفتگو و طعن بر او را، پس مردم درباره ی او گفتند آنچه بایست بگویند و انكار كردار و گفتار او كردند پس انتقام از او كشیدند و تغییرش دادند، یعنی از زندگانی به مرگش رسانیدند و بر وفق خواهشهای خودشان و مرا در كار ایشان مدخلیتی نبود، تا معاویه نسبت قتل او را به من بدهد.

[صفحه 307]


صفحه 306، 307.